سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

نمی بینی این ها چه می کنند؟زمین را،و زمان را به چه کثافتی کشانده اند؟مسیح و یحیی و زکریّا و «علی» را بی رحمانه و ددمنشانه می کُشند،تنها به علّت آنکه«می توانند»،نه،تنها به علّت آنکه «شخصیّت بزرگ،روح بلند و انسان پرشکوه»،تحمّل اش برای «اشخاص حقیر،ارواح زبون و آدمک های خوار و ذلیل»،شکنجه آور است؛و احساسِ بودنِ آنها،عقده های حقارت و پوچی را همچون ماران خوشه دار،به خشم می آورد،و دیوارهء جانشان را نیش می زنند و از شدّت درد،دیوانه و هار می شوند.و آنگاه با کشتن و سوختن و پوست کندن و شمع آجین کردن آن ها،که بودن شان برای این زبونان جُرم است،آرام می گیرند،لذّت می برند و شفا می یابند؛و آن وقت سه میلیاردشان نوکر دو سه تا جانور خونخوار نامردی می شوند مثل نرون و چنگیز و تیمور و هلاکو و آشور بانی پال و خلیفه و قیصر و چومبه و متمدّن هایش،استالین و نیکسون و هیث و ...همه بردگان رام و زبون فرعون یا قارون ییا بلعم باعور!

چه می دانم؟شاید این فرشته هائی که این شبه آدم ها را درست می کنند،واقعاً غرض خاصّی هم نداشته باشند،واقعاً با همکار و هم قطار سابق شان،شیطان،هم دست و همداستان نباشند،ولی حدّاقلّ این هست که اگر هم توطئه ای در کار نباشد،این ها کنتراتی کار می کنند،تقلّبی کار می کنند؛یا خدا روزمزد شان نکرده،کارمزدی کار می کنند؛یعنی هر رأس آدم که بسازند،مثلاً یک قِران مزدش را می گیرند.یک قِران؟چه خبر است؟!چهارپول،نیم عبّاسی،یک غاز.این است که تمام همّ و غمّ شان زیاد درست کردن است،بالا بردن «سطح تولید» است!

 

من از روی همین آدم هائی که درست می کنند و هر روز،خر در خروار هی می دهند بیرون،فهمیدم که آن ها کارمزدی اند،تقلّب می کنند،حتّی توی همین لجن . گِل و لای هم،جنس آشغال می زنند،از مایهء روح و احساس و عقل و زیبائی و آن بارقهء قدسی اهورائی می دزدند،کِش می روند و ریشه و پی و چربی و روده و شکمبهء پرشده و استخوان و پوست و پشم و قازورات اش را زیادتر می کنند.حتّی بعضی ها را همین جوری نیمه کاره می دهند بیرون!هنوز اعضای یدکی اش را درست به هم نبسته اند و جوش نداده اند و پیچ و مهره هایش را سفت نکرده اند،ول می کنند روی زمین.بعضی ها اتاق شان را که می سازند،خالی می آورند به بازار!غالباً یادشان نیست که حدّاقلّ یک قطره عقل و شعور و عاطفه و فهم و ظرافت و انسانیّت و روح،توی لش به این سنگینی بچکانند.یک گردی،به اندازهء زعفران روی پلو،برای تزئین،برای جلوی چشم مشتری روی آن بپاشند!

 

به قدری آن جا سرشان شلوغ و حواسّ شان پرت است،و از روی بی اعتنائی و سهل انگاری و دست پاچگی کار می کنند،که گاهی اصلاً اسباب و لوازم آدم ها را عوضی می بندند.مثلاً زبانی را که برای یک آدم حسابی ساخته اند و مال یک شخص شرافتمند و خوش سخن و پاکدامن و مهربان بوده است،می گذارند توی دهان یک دزد قالتاق پاچه ورمال!چشم و لب و ماسک صورت را که برای یک تیپ معصوم دوست داشتنی پرمحبّت و صمیمی و فداکار ساخته بوده اند،می کشند به کلّهء یک رِند هفت خطّ بدکارهء رذل!

 

کلّه ای را با سر تراشیده و پیشانی مُهر شده و ریش توپی دقیقاً خط کشی شده و لب های غنچه ای کوچک و باریک فرو رفته در ریش و شارب ساخته اند،برای ذکر و ورد و صلوات و تلاوت و پیشانی پینه بستهء ریخته شده برای سجده های طولانی و مادام العمری و نافله ها و نمازهای صد رکعتی در دل های تاریک شب ها و دم های نیم روشن سحرها،امّا از دست پاچگی عوضی گذاشته اند روی گردن شارلاتان های مارگیر روباه صفت،زالو عمل،بوقلمون رنگ،جیب بُر،چشم بند بی رحمی که وقتی دورهء امام یا پیغمبری به بازار تاریخ می رسند،می شوند یهودا و بلعم باعورا و سامری و مسیلمهء کذّاب و شمر ذی الجوشن و قاتل امام و کشندهء پیغمبر و همدست یزید و قیصر و نمرود،برای «نانی و نامی»؛و وقتی دیرتر می رسند،یعنی زمانی که اسلاف شان،نسل های پیش شان همهء این کارها را کرده اند،ناچار،می شوند متولّی همان امام و خلیفهء همان پیغمبر و مدّعی همان دین،برای نانی و نامی!این سیاستمداران بی شکست و این تجّار بی ورشکست!

 

ادامه دارد...